صفحات

۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

بازگشت

چند ماهی می شود چیزی ننوشتم . شاید علت ننوشتن زیاد برای دیگران شنیدنی نباشد . اصلا نی دانم باید توضیحی درباره ی غیبتم بدهم یا خیر ! فقط می دانم در این روزهای دوری از قلم فرسایی پیر شده ام . فرفوت و بی بنیه . حتی طاقت فکر کردن نیز ندارم . از دنیا زده شده ام . خسته , تنها و عاصی هستم .
در این چند ماه اتفاقات زیادی در ایران نیافتاده . اتفاقات مهم و قابل تامل را می گویم . گرانی ؛ نا امنی ؛ ... اینها دیگر مساوی شده اند با نام ایران . اسمش را که بگویی نا خوادآگاه یاد این کلمات می افتم . زلزله های پی در پی در ایران نیز اندکی تامل براگیز است و تعدادِ کشته شدگان نیز همیشه از استاندارد تلفات در سطح جهانی چند سر و گردن بالاتر می ایستد .
شاید تنها خبر خوب ِ چند وقت اخیر مدالهایی بود که ورزشکارها گرفتند و چند روزی لبخند و شادی را به خانه های مصیبت زده ی ایران آورد . هر چه شد و هر اتفاقی افتاد , همان شاد کردن از همه مهم تر است و بقیه ی حاشیه ها را قلم میگیرم .
مدتی از سیاسی نویسی دوری کرده بودم , برای شروع کمی کُندم . برای برگشتن خوشحالم ؛ هر چند داغون تر از این خوشحالی زود گذرم .

هیچ نظری موجود نیست: