صفحات

۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

فرهنگِ سیاسی یا سیاستِ فرهنگی !


سالها پیش بود . آن سالهایی که هنوز ایران اسلامی نشده بود . آن سالهایی که جهانیان ایرانیان را با فرهنگشان می شناختند ، نه با حکومتش . همان سالها بود که آیین هایِ ملی و مذهبی رنگ و بویی دگر داشتند و همه چیز سرِ جایِ خودش بود . مردم دینشان را داشتند ، هیچکس نیز در صدد دخالت در نوع نگه داشتنش نیز نبود . همان سالها بود که چهارشنبه سوری ها  مردم از رویِ آتش می پریدند و شاد بودند . میدانِ شهر شبیهِ میدان جنگ نبود . همه با صلح به پیشواز عید می رفتند .
چند سالی می شود که دیگر آن روزها رنگ و بویشان تغییر کرده . ماهیتِ همه چیز دگرگون شده . از عزاداری هایِ مذهبی مان گرفته تا شادی هایِ تاریخی و فرهنگمان . به یمنِ سالهایِ اخیر و خاموش کردنِ اعتراضاتِ مردم این روزها بیشتر رنگ و آبِ سیاسی به خود گرفته اند تا تفریح و شادی . مردم به هر بهانه ای شده می خواهند اعتراضِ خود را نشان دهند . ولی متاسفانه نه آن شادی را دریافت می کنند ، نه اعتراضی چشمگیر رخ می دهد . به قول معروف از اینجا مانده و از‌ آنجا مانده می شوند .
کاش یاد می گرفتیم که همه چیز را با هم مخلوط نکنیم . کاش بلد بودیم شاد باشیم ، اعتراض کنیم ، جبهه بگیریم ، غمگین باشیم و .... .
ما چه فرقی با مردمِ سوریه داریم که آنها 1 سال می شود که دست از اعتراضشان بر نداشته اند و هر روز نیز کشته می دهند . ترس نیز دیگر هیچ نقشی در زندگی شان بازی نمی کند . نمی خواهم بگویم ما باید  کشته بدهیم یا هر چه . می خواهم بگویم که ما ایرانی ها جریانِ تمامِ کارهایمان همان تبِ تند است که زود می گیرد و یریع فروکش می کند . آخرش نیز نه چیزی را تغییر می دهد نه کاری به جایی می رساند .
کاش امشب همه شاد بودیم . حتی آنهایی که دیدِ سیاسی به این جشن ندارند نیز لذتی از این روز نمی برند . کشور جایی شده که مردم لذت را فراموش کرده اند . هیچ چیز سرِ جایِ خودش نیست .

هیچ نظری موجود نیست: