سخن از تبریک که می شود بسیار محتاط عمل می کنم . به دلم آنچه می آید بیشترِ
اوقات درست از آب در می آید و شرمنده ی شادیِ بقیه می شوم و آخر متهم به بدبینی , هرچند حتی اگر دیدِ منفیِ من واقعیت داشته
باشد .
وبلاگی که برای خوانندگان ایران ساخته بودم هک شد , بسته شد و ... . همت کنم و
دوباره سروسامانش بدهم خوب میشود .
مردمی خوبی داریم . مردمی که با فراموش کاری هایش چهره ای ساخته همانند
روستایی ساده دلی که فکر می کند داروغه عادل است و بر اساس عدالتِ او زندگی اش را
بدستش میدهد و از همان لحظه بردگی آغاز می شود .
این 8 سال چنان گذشت که انگار چند برابرش را پیموده باشیم . 8 سال مشقت ؛ 8
سال روزهایی را شب کردیم که امیدی برای فردا نداشتیم . دولت 8 سال زندگی همه را به
باد داد و اکنون شروع به نفس گیری کرده برای ادامه ی 8 سالِ بعدی , بعد از 8 سال
" حسن روحانی " . 8 سال کاپشن دکتر را به خوردمان دادند تا خدا بیامورزی
بماند برای عمامه . 8 سال خفقان تمام جامعه را گرفت , تا راضی شویم به شادی های
کوچک خیابانی . 8 سال غصه مان دادند تا هر لبخندی که به لبمان آمد دعاگوی عمامه به
سرِ جدید باشیم . 8 سال گرسنگیمان دادند تا بدانیم که امید سیری چه طعمی دارد . 8
سال بی سوادی را چنان رواج دادند که مشعوف شویم از انگلیسی فهمیدن آن عمامه به سرِ
جدید . ما 8 سال خون به جگر شدیم تا امروز از رفتنِ " او " که باید می
رفت این چنین خرسند باشیم .
ما مردمانِ شیریفی هستیم . ما مردمانی هستیم که هر چه سرمان آمد برای قبلی اش
که اندکی بهتر بود - به نظرمان - خدا بیامرزی به ارمغان آوردیم . ما مردمان
فراموشکار , در بزنگاههای حیاتیِ زندگیمان آتش گرفتیم , زود خاموش شدیم و اندک
اندک تبدیل به ذغالهایی شدیم که هر زمان نیازمان داشتند آتشمان زدند و استفاده شان
را که کردند با اندکی آبِ کنار دستشان خاموشمان کردند تا بزنگاه بعدی که تمام
نشویم , بمانیم تا هر زمان که لازم داشتند شعله ورمان کنند .
ما مردمانِ با وقاری هستیم . مردمی که همیشه در صحنه بودند . چه در به دار
آویختن جوان 17 ساله , چه در آب بازی پارتی , چه در نماز جمعه و چه در انتخابات .
ما همیشه هر جا که نیازمان داشتند با وقار کامل ظاهر شدیم و وظیفه ی تاریخیمان را
انجام دادیم .
ما مردم , آنقدر بزرگ منش بودیم که 8 سال به مرگمان گرفتندمان و امروز به تب
راضی شدیم .